
دریاقلی سورانی در سال ۱۳۲۵ در روستای یانچشمه در نزدیکی سد زایندهرود متولد گردید. روستای یانچشمه مرکز بخش شیدا در شهرستان بن از توابع چهارمحال و بختیاری و در فاصله حدود ۴۰ کیلومتری شهرکرد مرکز استان قرار دارد. دریاقلی، دوران کودکی خود را در زادگاهش گذراند و تا ششم ابتدایی درس خواند. اما در دوران جوانی به آبادان مهاجرت کرد و در یک اوراق فروشی مشغول به کار شد.
دریاقلی اصلاً در قید مال و ثروت دنیا نبود به گونه ای که حتی خانهاش را در آبادان به خانواده فقیر و بیسرپناهی داده بود و خودش در همان محل اوراق فروشی واقع در کوی ذوالفقاری (در ۲۰ کیلومتری حاشیه شهر آبادان) همراه با پسر خردسالش (رضا) زندگی میکرد. دریاقلی، هیچ گاه شاید تصورش را هم نمی کرد که یک روز شهر آبادان را از سقوط نجات داده و به ناجی آبادان و یکی از تاثیر گذارترین چهره های دفاع مقدس مبدل شود.
دریاقلی چطور ناجی آبادان شد؟!
در شبانگاه نهم آبان ۱۳۵۹، پنج روز پس از سقوط خرمشهر، ارتش عراق، تصمیم گرفت که آبادان را نیز اشغال کند. به همین خاطر این شهر را محاصره کرد و با زدن پل شناور روی بهمنشیر، به سوی کوی ذوالفقاری سرازیر شد. تا از سمت ذوالفقاری به سمت شهر آبادان حمله کند.
این بخش از شهر، چون دور از مرکز آبادان بود و با توجه به درگیری های فراوان نیروهای زیادی در آنجا مستقر نبود. دریاقلی به صورت اتفاقی آنها را دید که با کمک دستگاه مهندسی ارتش عراق به تسطیح اراضی ساحلی و کندن نخل ها پرداختند، و در این هنگام متوجه شد که عراقی ها قصد حمله غافلگیر کننده و اشغال آبادان را دارند.
دریاقلی فرزند خردسالش -رضا- را تنها گذاشت و با دوچرخه قراضه خود به سرعت مسافتی ۹ کیلومتری را با وجود حضور دیده بانان دشمن و خطرات موجود رکاب زد تا خبر توطئه دشمن را به اطلاع اهالی و نیروهای خودی برساند. او همانطور که رکاب میزد، فریادکنان مردم را خبر نمود. مردم نیز با شنیدن فریادهای التماس گونه او از خانهها بیرون آمدند و به سمت کوی ذوالفقاری حرکت کردند.
در همین هنگام، دریاقلی که دوچرخهاش پنچر شده دید، با دویدن، خود را به سپاه آبادان رساند و موضوع را به سپاه اطلاع داد تا نیروهای سپاه و بسیج هم سریع به سمت ذوالفقاری حرکت نمایند. سورانی سپس پیاده به سمت مقر هنگ ژاندارمری نیروی زمینی ارتش دوید و نیروهای ارتش را هم از حمله عراقیها مطلع ساخت.
و پس از آن بود که با حضور رزمندگان و مردم شهر، حماسه کوی ذوالفقاری رقم خورد و دشمن بعثی در دستیابی به هدف خود ناکام ماند.
اگر هشیاری و عزم دریاقلی نبود، رخدادهای تلخی پیش میآمد و سرنوشت تلخی برای مردم آبادان و چه بسا کل ایران رقم میخورد! حداقلش، این بود که شهر آبادان با تلفاتی بسیار سنگین سقوط میکرد و باز پس گیری مجدد این شهر، نیازمند نبردهایی خونین تر و پرهزینه تر از فتح خرمشهر بود. در صورت سقوط آبادان، ارتش عراق توان یورش به اهواز را هم پیدا میکرد.
همان گونه که مردم خرمشهر ۳۵ روز، نیروهای بعثی را زمینگیر کردند، مردم آبادان نیز به مدت یکسال سد پیشروی نیروهای بعثی شدند و زمینه را برای آماده سازی و سازماندهی نیروهای خودی و عملیات بزرگ شکست حصر آبادان فراهم کردند. اما دریاقلی این قهرمان ملی آن قدرها زنده نماند که شکست حصر آبادان را به چشم ببیند.
دو شب بعد از این عملیات، عراقیها با اطلاعاتی که از جاسوسان خود به دست آورده بود، کلبه گلی دریاقلی سورانی را هدف خمپاره قرار دادند. دریاقلی بر اثر انفجار گلوله خمپاره، به شدت مجروح شد و پای راستش را از دست داد. او در ۲۸ آبان ماه ۱۳۵۹ برای درمان با قطار به تهران اعزام شد اما سرانجام بر اثر شدت جراحات وارده و خونریزی زیاد در راه انتقال به بیمارستان – در همان قطار به شهادت رسید و پیکر پاکش در ردیف ۹۲ قطعه ۳۴ بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
دیدگاه ها